دختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گلدختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گل، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

پرنده ی کوچک خوشبختی ما یاسمن جان

پنج نکته کلیدی (مادر و دختر)

١-مادر او باشید نه بهترین دوستش. ٢-اجازه دهید زندگی دخترتان بر پایه ی آرزوهای خودش باشد تلاش نکنیدتا زندگی او را با رویاهای خود بسازید. ٣-یک زن قدرتمند و بااعتماد به نفس بالا باشید. ٤-یک همسر خوب باشید.زیرا با این کار روابط اورا با مردان در زندگی اش شکل خواهید داد. ٥-توجه داشته باشید هدف های شما برای همیشه در مرکز زندگی او قرار نمی گیرد پس با این کار خودتان را از وظیفه ی اصلیتان دور نکنید.                                       &nbs...
31 مرداد 1391

برای کودکم 6

آه بدن ظریفت کی چشمان منتظرمرا می خواند؟ تو را دوست خواهم داشت و برایت دلتنگ خواهم شد و به خاطر تو تلاش خواهم کرد؛ شاید نسیم بوی خوش حضورت را بر اشکهای ترم بنشاند. شاید روزی از حضور تو بخندم و آنقدر اشک بریزم تا در اشکهای آبی ام غرق شوم. وقتی می نویسم که تورا می خواهم بند بند ذرات تنم هوای تو را دارد...                                                       &nb...
31 مرداد 1391

برای کودکم 5

اشکهای من هم دردی را دوا نخواهد کرد وقتی می نویسم قلم ناظر تمام عشق من است. و کاغذ جایگاه این خواستنهای من اشکهایم  جاریست اگر تو نیایی آه چه خواهد شد؟!!!!! می میرم اگر قاصدک خبر آمدن تو را همین امروز و فردا به قلبم نیاورد...
31 مرداد 1391

برای کودکم 4

ای کودک شیرینم! لحظه های بی تو بودن خاکستریست که از سوخته های قلبم به جای می ماند. لبخند کودکانه ی تو همه  ی احساس من است. بی تاب نوازش بند بند وجود توام هر جنسی که باشی . احساس می کنم بی تو امید حضور من روی قلب تبدارم کمرنگ شده است...
31 مرداد 1391

برای کودکم 3

آه ای کودک ناز درون من ! دوست دوشتنی ترین دلیل نفس کشیدنهای من ! تو مثل پروانه ای هستی که دور گلبرگهای خشکیده ام نمی چرخی تا احساسم را گرم از پریدن و چرخیدنهای خود کنی تو هر لحظه با منی کاش باشی تا حقیقت حضور تو را لمس کنم کاش باشی تا ببینی که احساس مطلق من به تو از گرمترین ذره های وجودم می تراود...
31 مرداد 1391

برای کودکم 2

امروز روز خندیدن توست ای کودک شیرینم اما خواستن من تنها شرط حضور تونیست. انگار سالهاست با منی و من از  دیدن تو عاجزم. مثل پرستویی مهاجری هستی که نمی  آیی تا روی شاخه های خشک من بالا و پایین بپری و چشمهایم را از اشتیاق خود سیراب کنی...                                                                  &n...
31 مرداد 1391